مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

~~~فیک مسر مخفی~~~

فصل سوم
قسمت : ۴۳

با گرفتن نوار بهداشتی به سمت سرویس رفتم هر آن چشم میچرخوندم تا اون مدرک عوضی رو نبینم ، و همینطور هم شد .

بعد از ok شدن سر و وضعم به طرف اتاقم برگشتم ، هر لحظه احساس خفه شدن تو این عمارت بهم دست میداد .

بدیش این بود که به دلیل بیرون شهر بودن نمیتونستم بهانه قدم زدن در شهر را آورم .
بی حوصله به اتاق رفتم و رو تخت سفت و یک نفره ام فرود آمدم ، درد پری*ودی رو میتونستم تحمل کنم اما درد بی آبرویی و تنهایی را هرگز !
مدتی به سقف زل زدم و نفهمیدم کی چشمانم گرم شدن !

_________________________________________________________________

با حس معلق شدن در هوا چشمان خواب آلودم را بزور باز کردم .

انگار چشمانم با من مسابقه گذاشته بودند که باز نشوند اما هر طور که شد بازشان کردم .

کسی مرا بغل کرده بود ؛ و از پله های مارپیجی بالا میبرد ؛ لباس مشکی رنگی به تن زده بود ، سرم را از کمی س*ینه اش فاصله دادم تا بتوانم چهره اش را ببینم .
با دیدنش خواب از چشمانم فراری شد .
داشت مرا به سمت اتاق خود میبرد¿
شروع به تقلا کردم
_هیس چقد وول میخوری ؟! بسه ا.ت
+ چیکارم داری؟؟؟ حتی تو خواب هم ولم نمیکنی نه ؟!
_کاری باهات ندارم
+ دروغ میگی !
دیدگاه ها (۱)

~~~فیک مسر مخفی~~~

~~~فیک مسر مخفی~~~

~~~فیک همسر مخفی~~~

~~~فیک مسر مخفی~~~

قلب سیاه نشان سرخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط